معنی ضربه ی ناگها ن

حل جدول

فرهنگ فارسی آزاد

ن، ن ی

ن، ن ی، در مقامی منظور نیریز است،


ن ی

ن ی، در مقامی منظور نیریز است،


ن

ن، حرف دوم یا رکن کلمه امریه «کُن» است که امر الهی به تکوین است،

فرهنگ فارسی هوشیار

ن ن

‎ چون بر سر مصدر فعل ماضی حال و مستقبل در آید آنها را منفی سازد: نرفتن نرفت نرود نخواهد رفت، گاه بر سر فعل امردرآید و نهی سازد نرو (مرو) نکن (مکن) . ن. پیشوند فعلی که بر سر افعال در آید بمعنی فرود پایین:نپشتن (نوشتن) نشستن نهادن نهفتن

فرهنگ عمید

ن

نام واج «ن»،


ضربه

ضربت
* ضربه کردن: ‌ (مصدر متعدی) (ورزش) در کشتی، حریف را با ضربه‌فنی از پا درآوردن،

لغت نامه دهخدا

ی ی ی

ی ی ی. [ی ِ ی ِ ی ِ] (اِ صوت) (اصطلاح عامیانه) آوازی است که برآرند چون گفتار کسی را والوچانیدن خواهند. آوازی که بدان سخن کسی و بالاخص پیران را والوچانند. (یادداشت مؤلف).


ی ی ی ی

ی ی ی ی. [ی ِ ی ِ ی ِ ی ِ] (اِ صوت) (اصطلاح عامیانه) ی ِی ِی ِ. آوازی است که با آن گفتار کسی را به مسخره تقلید کردن خواهند. آوازی است که بدین صورت از دهان برآرند برای به استهزاء تقلید کردن کسی. (یادداشت مؤلف).


ضربه

ضربه. [ض َ ب َ / ب ِ] (از ع، اِمص، اِ) ضربت. زخم. کوب. یک بار زدن. زد:
قابل امر شدن چون گوئی
پس بیک ضربه بپایان رفتن.
عطار.
|| پانسه که بدان قمار بازند، و آن را قرعه نیز گویند. (غیاث) (آنندراج). نقش. کعبتین (مجازاً):
همه در ششدر عجزند ترا داو بهفت
ضربه بستان و بزن زآنکه تمامی ندب است.
انوری.
- دوضربه زدن، از دو جای متمتع شدن.
- ضربه نهادن، گویا چیزی شبیه به طرح کردن و نهادن مهره باشد. در طرح حریف یک یا چند مهره ٔ خود را بعمد باطل می کند و در ضربه نهادن بحریف حق یک یا چند حرکت می دهد: کرمان که درعموم عدل و شمول امن و دوام خصب و فرط راحت و کثرت نعمت فردوس اعلی را دورخ مینهاد و با سغد سمرقند و غوطه ٔ دمشق لاف زیادتی می زد امروز در خرابی، دیار لوط و زمین سبا را سه ضربه نهاد... (بدایع الازمان).


ن

ن. (ع حرف) علامت تنوین است، و آن «نون » ساکن زائدی است که در تلفظ به آخر اسم آید و نوشته نشود: کتاب (در تلفظ: کتابِن ْ). (المنجد). و گاه در فارسی «ن » تنوین به الف بدل و تلفظ و نوشته شود: عمداً (که هم عمدن تلفظ می شود و هم عمدا):
رخسار روز پرده بعمدا برافگند
راز دل زمانه به صحرا برافگند.
خاقانی.
بگذشت و نظر نکرد با من
در پای کشان ز کبر دامن...
... بسیار کسا که جان شیرین
در پای تو ریزد اولا من.
سعدی (ترجیعات).:
|| نون وقایه یا عماد و آن قبل از ضمیر متصل متکلم «ی » درآید: جائنی. اننی. ضربنی. نون وقایه، آخر فعل را از بناء بر فتح در موقعاتصال به «ی » ضمیر متکلم حفظ میکند: کتبنی. این نون به آخر حرف هم که مبنی است، هنگام اتصال آن به «ی » متکلم ملحق میشود: مِنّی، که مرکب است از «من » و «ن »و «ی ». (المنجد) (اقرب الموارد). || (ضمیر) ن َ علامت تأنیث است و خفیف مفتوح آن بصورت ضمیر مرفوع متصل به آخر فعل آید: «ضربن َ. یضربن َ. اضربن َ» و مشدّد مفتوح آن به آخر ضمیرها آید، دلالت جمع مؤنث را: «غلامکن ّ. منهن ّ. ضربهن ّ». (المنجد) (اقرب الموارد).
|| نون زائده و آن بر دو قسم است: الف: به آخر فعل مضارع با ضمیر تثنیه ملحق میشود: «یضربان ِ. تضربان ِ» یا به آخر ضمیر مؤنث مخاطب: «تضربین َ» یا جمع مذکر: «یضربون َ. تضربون َ» و این نون در مورد افاده ٔ مثنی مکسور است و در سایر موارد مفتوح.
ب: به آخر اسم مثنی اضافه میشود بصورت نون مکسور: زیدان ِ، و به آخر اسم جمع مذکر بصورت مفتوح: زیدون َ. (المنجد).
|| (حرف) علامت تأکید و آن بر دو گونه است: یکی نون تأکید خفیفه ٔ ساکنه، مانند: «لیکوناً من الصاغرین » (قرآن 32/12). و دیگری نون تأکید ثقیله ٔ مفتوحه: «و لاتحسبن ّ اﷲ غافلا». (قرآن 42/14). و این هر دو گونه به فعل اختصاص دارد، بدین شرح: نون تأکید در آخر فعل ماضی هرگز نمی آید، و تأکید فعل امر مطلقاً جایز است. اما فعل مضارع، چنانچه «ل » قسم بر سر آن درآید تأکیدش واجب است: «تاﷲ لاکیدن اصنامکم » (قرآن 57/21) و «واﷲ لاضربن زیدا». (المنجد).
رسم الخط: مقدار سر نون دو نقطه است و باید که هر دو طرف او متساوی باشد در ارتفاع، امّا آخر اندکی باریک تر باید. (نفائس الفنون ص 11). || خمیدگی قامت و گردی صورت و خم ابرو و هلال و ماه نو را بدان تشبیه کنند:
گر بگمانی ز بدیهای او
قامت چون نون منت بس گواش.
ناصرخسرو.
نسرین زنخ صنم چکنم اکنون
کز عارضین چو نونی زرّینم.
ناصرخسرو.
یا ز انده و غم الفی سیمین
ایدون چنین چو نونی زرّینم.
ناصرخسرو.
چون نون و چون الف است او به ابرو و بالا
وزو شده الف قد من خمیده چو نون.
رشید وطواط.
دوات زرِّ قرص خور که بود او را علاقه ٔ شب
برفت و نون سیمین ماند از او بر تخته ٔ مینا.
شهاب الدین مؤید نسفی.
|| وشکل «ن » مشبه به است تنگی را:
از «من » دو حرف مانده و گیتی بکار من
چون چشم میم و حلقه ٔ نون کرده عرصه تنگ.
حسین صبا.
|| و «نون » تنوین را مشابه دهان تنگ معشوق دانسته اند:
دهان تنگ تو گویی که نون تنوین است
که در حدیث درآید و لیک پیدا نیست.
سعدی.


ی ی

ی ی. [ی ُ ی ُ] (اِ) (اصطلاح بچگانه) یویو. بازیچه ای است بچگان را. (از یادداشت مؤلف). رجوع به یویو شود.

فارسی به عربی

ضربه

تاثیر، جورب، خطاف، سوط، صدی، ضربه، لوحه، ماجور، وطاه

فرهنگ معین

ضربه

(مص م.) زدن، یک بار زدن، ضربت، (اِ.) زخم، آسیب، جمع ضربات. [خوانش: (ضَ بَ یا بِ) [ع. ضربه]]


ن

(حر.) بیست و نهمین حرف از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد 50 می باشد.

معادل ابجد

ضربه ی ناگها ن

1144

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری